کوروش نفسمکوروش نفسم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

قشنگ ترین نفس دنیا

آخرین روزهای بارداری - آبان 1391

سلام خوشكل ماماني عزيز دلم امروز 15 آبان ماه هست فكرش را نميكردم موفق بشم كهتا قبل از زايمان سري به وبلاگت بزنم ولي خدا را شكر موقعيتي پيش آمد تا بتونم بيامو آخرين مطالب در روزهاي آخر بارداري را برات بنويسم . عزيزماماني خوشكلم امروز آخرين وقتي هست كه دكتر به ماماني داده ولي هنوز هيچ حالتي از بدنيا اومدنت در من وجود نداره و من هم كماكان منتظرم عزيزم ، همه هر روز به ماماني و بابايي تماس مي گيرند و جوياي احوال شما ميشوند . ماماني قربونت برم حسابي مواظب خودت باش دوستت دارم و دوست دارم حسابي سالم و سلامت باشي، اميدوارم تا چند ساعت ديگه زودتر بدنيا بيايي خوشكلم ، بابايي كه هروز ميپرسه مامانيبه نظرت ني ني ما چه شكلي هستشكل كي شده و خلاصه ماما...
18 آبان 1391

روز مادر سال 1391

این اولین سالی هست که تو هستی و این بزرگترین ، زیباترین ، باعشق ترین و قشنگترین هدیه ای هست که تا بحال گرفتم عزیزم خدایا شکرت... شکرت که من رو آفریدی از جنس زن آفریدی.... تا بتونم یه روزی مادر باشم... تا یه روزی به فرشته ی پاک و معصوم رو دنیا بیارم و اون بهم بگه مامان...مامان ...
26 تير 1391

در دل با نی نی

این روزها خیلی باهات درد و دل میکنم ، خیلی بیرون میبرمت طوری که همه میگن مامانی هیچوقت خونه نیست ، این روزها خیلی برات شعر می خونم ، خیلی برات کتاب میخرم و میخونم . . . این روزها وقتی با اون انگشهای کوچولوت توی شکم میکشی دلم میخواست انگشتات را بگیرم و ببوسم و روی صورتم بچسبونمش . . . این روزها دکتر بهم همش تاکید میکنه که سرکار نرم و فکر تو باشم عمیقا به این موضوع فکر میکنم البته ساعت کاریم را کمتر کردم ولی به زودی هم کارم را ترک می کنم . . . این روزها خیلی منتظرتم ، خیلی عاشقتم ، خیلی آرزو دارم زودتر ببینمت و بچلونمت و ببوسمت . . . این روزها بابایی خیلی ساکت شده ، همش داره به شکم من نگاه میکنه ، همش داره در...
19 تير 1391

از طرف بابایی

بابا دوستم داره قد آسمون آفرین به این بابای مهربون امروز به بابایی گفتم برای نی نی مون در دفترچه خاطراتش چیزی بنویس . . . فکرش را بکن یکساعت خودکار دستش بود و داشت فکر می کرد یه چیزی نوشت وقتی نگاه کردم دیدم نوشته . . .   به نام خدا سلام : بقیه اش را خودت می دانی از طرف بابا پیام       فکرش را بکن مامان همین چند کلمه ولی من میدونم تو همان ساعت کلی باهات حرف زده بود که فقط خودش و خودت میدانی مگر نه مامانی . . . ...
10 خرداد 1391